دخترم میخواد بره سفر
تربچه مامان اولین سفر زندگیت 23 مهر بود یعنی توی 40 روزگیت....
24 ام قرار بود عروسی فرزانه جون باشه و 11 آبان عقد خاله شیوا بود..ما قرار شد 23 ام بریم و تا عقد خاله شیوا بمونیم تا بابا حمید بیاد دنبالمون..
14 ام بعد از برگشتن از بهداشت و گرفتن قد و وزن پرنسس خانمم رفتیم و برای 23 ام مهر ساعت 5 و 20 دقیقه صبح بلیط گرفتیم..
یه شب قبل پرواز فهمیدیم عروسی فرزانه جون به هم خورده و فقط شهر کرد مراسم دارن و صبح 22 ام بابا حمید رفت ابادان و ما دو تا مادر و دختر عصر رفتیم شهر آرا لباس بچه دیدیم بعد رفتیم فرودگاه دنبال بابا که دختر جونمون تو راه بنای جیغ گذاشت و کولیک اومد سراغش...داشتم دیوونه میشدم تا رسیدیم فرودگاه که خواب رفتی..بابا و همکاراش رو دیدیم و اونها کلی از تربچه من تعریف کردن..برگشتیم خونه و باز کولیک به جون دخترم افتاد از 10 شب تا 4 صبح که آماده شدیم برای فرودگاه ..پلک به هم نگذاشتی اما تو راه خوابیدی خدا رو شکر ..تو فرودگاه بابا حمید کلی از دختر گلش عکس گرفت..این اخرین عکس قبل از پروازه..خداحافظ بابا حمید........
مامان جون و بابا جون هم زحمت کشیدند اومدن اهواز دنبال نوه جدیدشون که ما اذیت نشیم اگه نه من با تو دختر شیطون چکار میکردم؟؟؟؟؟؟؟؟ ..وقتی هم رسیدیم بابا جون از قبل هماهنگ کرده بودند جلوی دخترم گوسفند قربانی کردند..........چقدر عزیزی تو دختر...
وانیای مامان اولین سفرت به سلامت و خوشی به مقصد رسید