وانیاوانیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

وانیا یک هدیه از بهشت

یه عالمه خبر و حرف و .........نیم سالگی وانیا خانم

خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم مامان رو ببخش دخترم از پاقدمت ماشین رو تحویل گرفتیم...و وارد خونه نو شدیم..مامان بزرگها هم زحمت کشیدن و اومدن کمک و همه چیز خیلی سریع جمع و جور شد....اول یه کم غریبی میکردی اما الان دیگه کاملا اجتماعی شدی و عاشق بیرون رفتنی ..تو این یکماه که نشد برات بنویسم کلی تغییر کردی دو تا دندون کوچولو و ناز عین مروارید جوونه زده رو فک پایینت و برات آش دندونی پختم..دندونت دقیقا تو ماهگرد 6 ماهگیت دراومد برات یه تولد 3 تایی کوچیک گرفتیم ودو روز بعد هم خانم خانمها رو بردیم آتلیه که خیلی خوش گذشت با اینکه خیلی بد قلقی کردی اما عکسات عالی شدن.......قبلش رفتیم شرکت بابا که حسابی دلبری کردی و کلی هم با همه دوست شدی......با خال...
26 اسفند 1392

وانیای من گفت ماما.......

الهی مامان فدات بشه که چند روزه دستهاتو باز میکنی و میگی ماما......ماما قربونت بره عشقم..یه بازی که خیلی دوس داری اینه که دستم رو میگذارم رو چشام و صدات میکنم با دستهای نازت دستم رو میزنی کنار و تو چشام نگاه میکنی و قاه قاه میخندی ........یا وانمود میکنم نمیبینمت و هی میگم وانیا کجایی مامان.....لباسمو میکشی و با صداهای مختلف خودتو بهم نشون میدی و میخندی و لابد میگی مامان من چرا گیجه منو نمیبینه.. تو این دو هفته کلی با هم بیرون رفتیم گاهی خیلی خوب بودی و یکی دو بار هم اینقدر داد و بیدا کردی که هر 10 دقیقه کنار اتوبان پارک میکردم تا آرومت کنم..ما کم کم داریم حاضر میشیم برا مسافرت قراره عموها و خاله ها و عمه ها رو ببینی......مامان بزرگها و ...
26 اسفند 1392
1