وانیاوانیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

وانیا یک هدیه از بهشت

شیرین کاری های وانیا خانمی.....

  عزیز دل مامان حسابی شیطون و تو دل برو شدی ..دستهاتو به هم حلقه میکنی و کلی باهاش سرگرم میشی با دوتا دستهات کف دو تا پاهاتو میگیری و با خودت صحبت میکنی..شبها رو مثل یه فرشته ناز میخوابی و عاشق اینی که باهات حرف بزنیم آواز بخونیم و برقصیم...هنوز هم یک روز در میون حمام میری و تو حمام خیلی خیلی آرومی فکر کنم میترسی بیفتی وانیا به من اعتماد کن دختر جونم...هفته ای 2 یا 3 بار ناخن هات رو کوتاه میکنم..با جغجغه و عروسکت کلی بازی میکنی تازگی جیغ میکشی و وقتی بابا قلقلکت میده از خنده ریسه میری...وقتی بلند میخندی دلم میخواد بخورمت آها یادم افتاد خدا نکنه دستمال کاغذی نزدیکت باشه با تمرکز زیاد ریز ریزش میکنی..و روزنامه رو هم مچال و پاره ...
27 دی 1392

دو تا مهمون عزیز داریم....

فرشته قشنگم اخر هفته مامان جون زهرا و عمه آوا اومدن پیش ما آخه مامان بزرگ دارن میرن مکه و برای خداحافظی زحمت کشیدن اومدن پیش ما..هرچند کم موندن اما خیلی خوش گذشت ..چون برف اومده بود         و شما خانم خانما هم بیرون که میریم عصبانی میشی فقط رفتیم با بابا یه دور زدیم بعد هم رفتیم پاساز پرنیان که بابا دیگه نیومد..راستی کلی با عمه آوا دوست شدی واون هم کلی از این خوشگل خانم من عکس گرفت..   ...
23 دی 1392

چکاب 4 ماهگی..

فرشته قشنگم دیروز 4 ماهه شدی عشقم..4ماهه که قشنگترین حس دنیا رو بهم دادی بخصوص این ماه چهارم که از بس شیرین شدی  دل من و بابا رو هی آب میکنی.. شنبه 14 ام دو تایی رفتیم بهداشت برای قد و وزن 4 ماهگی وزن تربچه من 7 کیلو و قد 62 و دور سر 42 بود که گفتن قد و دور سر رشدش کم بوده و من کلی حالم گرفته شد..بعد باید میرفتیم که من بانک ملت حساب باز کنم برا حقوق مرخصی زایمان..که خدا رو شکر اینم به خیر گذشت و همش خواب بودی و از هول این کار هم دراومدم..نگرانی اصلی من واکسنه که چون دو ماهگی یک هفته دیر زدی الان هم باید 19 ام بزنی..یکشنبه با مامان اومدی شرکت مامان البته شرکت سابق چون بخاطر تو فینگیلی دیگه نمیرم و میخوام حتی یه ثانیه تنهات نگذارم اونجا...
23 دی 1392

عکس های 4 ماهگی

عافیت فرشته ناز خونه ما.. قربون اون چشمهای نازت تربچه مامان... نکن دهنت عزیز مامان.... الهی قربون اون خنده های نازت ..فدات دختر مهربونم... وانیا میخوابی دلم برات تنگ میشه...بیدار شو مامان..چه ناز خوابیدی عشقم. دختر جونم خودتو برای بابا لوس میکنی.............میدونی نازت خریدار داره نفسم؟؟؟؟؟؟ داری برا عمه میخندی و رو شونه های من هی وول میزنی...شیطونی هاااااا دخترم حاظر شده بره مهمونی خونه خاله مریم و محیا گلی...بعد از ده سال مامان دوستش رو میبینه وای که چه حالی داره بیرون رفتن های مادر دختری...منم مامانمو میخوام خوووووووووووووو   ...
21 دی 1392
1